- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
عید مبعث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
این بـار آمـدم ز دل و جـان بخوانمت پُـر شور آمدم که فـراوان بـخـوانـمت از جـای جای سـورۀ انسان بخوانمت رخصت بده طـراوت باران بخوانمت یا ایّـهـا الـرسول سر و جان فـدای تو این خـسـتـۀ غـریب بـیـابـان فـدای تو مـن آمـدم شـکـوه سـراسـر بخـوانمت ایـن بـار آمـدم که مـکـرر بـخـوانـمت عـیـبـم نکن قـیـامت دیگـر بخـوانـمت با حشر و دهر و واقعه، محشر بخوانمت تا کور گردد آن که نـبـیـنـد شکـوه تو اسـلام این تـمـامـت فـتـح الـفـتـوح تـو وقتش رسیده آسمـان نـورانی ات شود دریا به جوش آید و طـوفـانی ات شود افتد حـرا به لكنت و حیـرانی ات شود عالم سـزاست یكسره ارزانی ات شود بایـد برای گـفـتـن نامت وضو گـرفت نام تو برده ایم و دهان عطر او گرفت حالا تمام عرش خـدا زیر پای توست جبریل محو قامت و قدّ رسای توست با خنده ای زمین و زمان مبتلای توست هفت آسمان برای تو و «هل اتی»ی توست با آن زبان ناز بخـوان با امیـن وحـی لختی بخند روی جهان، نازنین وحی! جـبـریـل كـرده با كـلـمـاتـش منـوّرت آورده كـهـكــشـان خــدا را بـرابــرت روحی دمیده در تو و كرده ست محشرت دیـدنـد یك نـظـر همه آن جا پـیـمبرت پیغمبری كه كون و مكان پرده دار اوست حقّا كه آسمان و زمین بر مدار اوست از بـهـرت آفـریـده خـداونـد گـوهـری دُرّ گـران بهـایـی و دردانه هـمـسـری از آسـیـه و مـریـم و هـاجر مصوّری مـسـتـورۀ عــفـافـی و روح مطـهّـری اصلاً خـدا به شکـل ملک آفـریـده اش مهر تو خورده است به پهنای دیده اش حـالا زمـان آن شده تا افـسـرت دهنـد از چشمه سار نور خدا ساغـرت دهند عـنـوان ناب آخـرین پیـغـمـبـرت دهند آن گـاه با عـنـایـت او كـوثـرت دهـنـد یعنی جمال حضرت جان است فاطمه دیـبـاچـۀ فـروغ جـهـان است فـاطـمـه
: امتیاز
|
عید مبعث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
روز مبعـث روز فخـر انبـيـاست مصطفىٰ نـورٌ عَلىٰ نور خـداست عيد مبعـث وعده گـاه كـبـرياست رستگـارى، مـژدگـانـىِّ خـداست عيد مبعـث وعدۀ قـالـو بَـلىٰ ست سرّ مكـنـونات هستى بر مَلاست بر دل كـعـبـه طنـين اين نـواست يـا رسـول الله لـفـظ كـيـمـيـاسـت روز مبعث مبدأ عشق و صفاست جـلـوه گـاه مـظهـر نـور هُـداست يـا رسـول الله ذكــر مـاسـواسـت وعده گاه عشق بازى با خداست مصطفىٰ آئـيـنـۀ مهـر و وفـاست قـلـب او با روح قـرآن آشـنـاست نور او افـزون ز نـور انـبـيـاست سروريّـش بر همه عـالم رواست كـشـتـى او مـأمـن شاه و گـداست ساحلش مطلوب اصحاب رضاست هر چه باشد او رسول كيـمياست او شـفـيـع روز فـرداى شـمـاست ذكـر روز مبـعـثـم يا مصطفاست يـا رسـول الله مـدد ذكـر خـداست
: امتیاز
|
مدح پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
بـر بـاد داده عـاشـقـی خــاكـسـتـرم را وقـتـی تو را دیـدم زدم قـیـدِ ســرم را ایـل و تـبـارم عـاشـق ایــل و تـبـارت نــذرِ تو كـردم والـدیـن و هـمـسرم را با بُــردنِ نــامِ شـمـا مــعــراج رفــتــم فطرس شدم دادی به من بال و پرم را بـایـد بـرای عـاشـقـی تَـركِ قـرن كرد مـن آمـدم ایـنـجـا بـبــیـنـم دلــبــرم را كویِ تو را جارو زدم با اشك و مژگان از من نگیر این دیده یِ رُفـتـگـرم را گریه نـشـانِ قـلـبِ پـاك و صاف باشد از دسـت دادم مــدتـی چـشـمِ تــرم را غارِ حرا ذاتش همان گوشه نشینی ست باید كـمـی خـلـوت كـنم دور و برم را پرسید كه مُزدِ رسالت را چه خواهی؟ گـفـتـی نـگـه دار احـتـرامِ دخـتـرم را گفتی كه این خانه همان عرش برین است گفـتـی فقط حـیـدر امیرالمؤمنین است
: امتیاز
|
شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
نـالـه ای سـوخـته از سـیـنـۀ سوزان آید یا نـوایی است که از گوشـۀ زنـدان آید آنچه زندان که سیه چال بُوَد از دهشت شب و روزش به نظر تیره و یکسان آید آی هارون که گرفتارتوشد موسیِ عصر شب و روز تو و او هردو به پـایان آید سال ها این پسر فـاطـمه مهـمان تو بود هیچ گـفتی که چه ها بر سر مهـمان آید هــمــدم آن پـدرِ پـیــر ز چـنـدیـن اولاد طفل اشکی است که ازدیده به دامان آید امشب از غـربت او سلسله هم می نـالد کآن جگر سوخته را عـمـر به پایان آید کند و زنجیر ازآن جانِ به زندان مانوس نـکـشـد دست اگـر بر لـب او جـان آیـد گرچه این زمزمه خاموش شود تابه ابد بانگ مظـلومی اش از سیـنـه یـاران آید
: امتیاز
|
شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
از مــاتــم اولاد عــلــی بــود، کـز اول چـشـم همه بـارانـی و دل سوخـتنی شد دل سوخت ازین غصه که از یوسف زهرا در دام بـلا آن همه حـرمت شـکـنی شد آغاز شد از کـوچـه و از مـادر سـادات ایـنـگـونـه جـسـارت به ائـمـه علنی شد هر روز بلا دید و جفا دید و کتک خورد هر روز بـر او و پـدرش بد دهـنی شد یک جلوه حسینی شد و جسمش به زمین ماند مسموم شد و شـیـوۀ قـتـلـش حـسنی شد جا ماندنِ جـسمش روی خاکِ پُلِ بغداد یـادآورِ جـا مـانـدنِ صـد پـاره تـنـی شد سـهـم پـسـر فـاطـمـه شد گـوشۀ زنـدان سـهـم پـسـر دیـگـر او بـی کـفــنـی شـد سـادات بـبـخـشـنـد پس از غارت خیمه با بردنِ خـلخـال، جـسارت عـلـنــی شد
: امتیاز
|
شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
سجـاده ها ز جـلـوه روحـانـى تــوأنـد زنـدانـى خــدا هـمـه زنـدانـى تــوأنـد با دستهاى بستـه منـاجات دیـدنی ست یک گوشه اى نشسته مناجات دیدنى ست در زیـر تـازیـانـه خـدا را صـدا بزن آه اى غـریـب قـیـد مـلاقـات را بـزن جایت کم است بال و پرت را تکان مده دیوار محکم است سرت را تکان مده بالت به مـیـله هاى قـفـس گیر می کند با این گـلـوى بسته نفس گـیـر می کند رد مـی شـدنـد مردم بـى عـار بـارها رد مـی شـدنـد از بـغــل تـو سـوارهـا اما کـسى به رخت و لبـاس تو پا نزد اما کـسـى دهـان تو را با عـصـا نزد
: امتیاز
|
زبانحال امام کاظم علیهالسلام هنگام شهادت
ﺩﺭ ﺩﻝ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻣﺜﻞ ﺷﻤﻊ ﺭﻭﺷﻨـﻢ ﻟﺤﻈﻪ ﻟﺤﻈﻪ، ﻗﻄﺮﻩ ﻗﻄﺮﻩ، ﺁﺏ ﮔﺮﺩﯾﺪﻩ ﺗﻨﻢ ﺑﺲﮐﻪ ﻻﻏﺮ ﮔﺸﺘﻪ ﺍﻡ ﭼﻮﻥ میگذﺍﺭﻡ ﺳﺮﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﺧﺼﻢ ﭘﻨﺪﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﭘﯿـﺮﺍﻫـﻨﻢ ﺩﺭ ﺳﯿﻪ ﭼﺎﻝ ﺑﻼ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺧﻠﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﺍﯾﻦ ﻧﻤﺎﺯ، ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺵ، ﺍﯾﻦ ﺍﺷﮓ ﺩﺍﻣﻦ ﺩﺍﻣﻨﻢ ﻫﺮ ﮐﻪ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻼﻗـﺎﺗﺶ ﺭﻭﻧﺪ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﻟﻤﻼﻗﺎﺕ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ، ﻣﻨﻢ ﻗﺎﺗﻞ ﺩﻝ ﺳﻨﮓ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﺩ ﺑﻪ ﺍﺷﮓ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﻡ ﺣﻠقۀ ﺯﻧﺠـﯿـﺮ ﻣﯽ ﮔـﺮﯾﺪ ﺑﻪ ﺯﺧـﻢ ﮔـﺮﺩﻧﻢ ﺑﺲ ﮐﻪ ﺟﺴﻤﻢ ﺁﺏ ﮔﺸﺘﻪ ﻣﺜﻞ ﺷﻤﻊ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﺤـﻮ ﮔﺸﺘـﻪ ﺟﺎﯼ ﻧﻘﺶ ﺗـﺎﺯﯾـﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﺗـﻨـﻢ ﺭﻭﺯﻩ ﺩﺍﺭﻡ، ﻭﻗﺖ ﺍﻓﻄﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﯾﯽ ﻗﺎﺗﻠﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎ ﺧﺮﻣﺎﯼ ﺯﻫﺮ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﻗﺼﺪ ﮐُﺸﺘﻨﻢ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ! ﺍﺯ ﮔﺮیۀ ﻣﻦ ﺣﺒﺲ ﻫﻢ ﺁﻣﺪ ﺑﻪ ﺗﻨﮓ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻧﮑﻪ ﺧـﻨـﺪﯾـﺪﻡ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺩﺷﻤﻨـﻢ ﯾـﺎﺩ ﺍﺯ ﺟﺴﻢ ﻣﻦ ﻭ ﺍﺯ کنج زندان ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻫـﺮ ﮐﻪ ﮔﺮﺩﺩ ﺯﺍﺋـﺮ ﻭ ﺁﯾﺪ ﮐـﻨـﺎﺭ ﻣـﺪﻓـﻨﻢ ﯾﺎﺑﻦ ﺯﻫـﺮﺍ «ﻣﯿﺜﻢ» ﺍﺳﺘﻢ ﺑﺎ ﺗـﻮﻻّﯼ ﺷﻤﺎ ﮔﺮ ﺑﻪ ﺩﻭﺯﺥ ﻫﻢ ﺭﻭﻡ ﺍﺯ ﻫُﺮﻡ ﺁﺗﺶ ﺍﯾﻤﻨﻢ
: امتیاز
|
توسل به امام صادق علیه السلام
کسی با روح من آمیخت در طوفان دلتنگی مرا در حسرتی پیچید در کوران دلتنگی تمام آنچه با خود داشتم با خود از اینجا برد و اشکم روی دستم ماند بر دامان دلتنگی دلم سیر است از این دست شادی ها، شبی ایکاش به پای سفرۀ غم می شدم مهمان دلتنگی دلم شد بیت الاحزانی، همه اشک و همه اندوه بقیعی تازه شد دل، این غریبستان دلتنگی در این حال و هوا همراه با اندوه شیرینت طراوت می دهد جان مرا باران دلتنگی صدایم کن، وگرنه در سکوتی گنگ می پوسم رهایم کن رهایم کن، ازین زندان دلتنگی در این فصل پریشانی، نگاهت را مگیر از من کنون من ماندم و یک روح سرگردان دلتنگی سلام ای غربت معصوم ای روح سترگ عشق درود ای بهترین آغاز بر پایان دلتـنگی تمام شعر من اندوه شد ای عاشق صادق مگر از خاطراتت پر شده دیوان دلتنگی
: امتیاز
|
مدح امام صادق علیه السلام
در مطلع شعـر تو نچـرخـانده زبـان را لطف تو گرفت از من بیچـاره امان را شد دشمن تو مـعـتـرف انگـار خـداونـد در گوش تو گـفته همه اسرار جهان را بـا رایـحــۀ خـطّـۀ سـرسـبــز عـبــایـت کـوتـاه کـن از باغ دلـم؛ دست خزان را بـا امـر تـو هـر چـنـد در آتـش نـدویـدم هر چند فـدای تو نکردم سر و جان را هر چند مرید تو شدن شأن زُراره است ای کاش که این عاشق بی نام و نشان را بـگـذار که تا ظـل بـنـی سـاعـده یکـبـار من جای تو بر دوش کشم کیسۀ نان را ماندم که در خانه ات آن روز چرا سوخت آتـش کـه نـســوزانـد تـن خـادمـتـان را با لحن حجازی شبی از حضرت موعود خواهیم شنید از حرمت صوت اذان را
: امتیاز
|
ذکر سینه زنی شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
اشک غم به پای روضه، بارد آسمان و اَنجُـم گریان شد همه عالَم در، عـزای امام هفـتم واویــلا خورشید دین؛ گل زهـرا حقّ الیـقـیـن؛ گـل زهـرا مسموم کـین؛ گـل زهـرا یابن الحیدر یامظلوم؛ یابن الحیدر یامظلوم؛ یابن الحیدر یامظلوم؛ یابن الحیدر یامظلوم ****************************************************** هارون الرّشید ملعون، خون کرده دل زارت را به عجّل وفاتی از درد، کشیده دگر کارت را واویــلا چـه بـی یـاور شـدی آقا یــاس پـرپـر شـدی آقــا مـثـل مــادر شـدی آقــا یابن الحیدر یامظلوم؛ یابن الحیدر یامظلوم؛ یابن الحیدر یامظلوم؛ یابن الحیدر یامظلوم ****************************************************** جای شکرش امّا باقی است،که اینسان جفا نکرند لب تشنه به خاک صحرا، سرت را جدا نکردند واویــلا گـریـز مـا حـسـیـنــم وا ذکـر زهـرا حـسـیـنم وا ای سر جـدا حـسیـنم وا یـا ثـارالله یا مظلـوم؛ یـا ثـارالله یا مظلـوم؛ یـا ثـارالله یا مظلـوم؛ یـا ثـارالله یا مظلـوم
: امتیاز
|
ذکر سینه زنی شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
می برم نامت را ای ماه عالمین عزیز فـاطمه مظلوم کـاظمین جـان من به فـدایـت، آقـا مـنـم گـدایـت باشد اشکِ غم ما، جاری بهر عزایت مولا باب الحوائج، مولا موسی ابن جعفر **********************]*** بر اهل دو عالَم هستی تو آبرو عنایت کن آقا بر منِ سیَـه رو مِهرِ تو در نهادم، محشر برس به دادم هستم مرید عشق و، خاک درت مرادم مولا باب الحوائج، مولا موسی ابن جعفر **********************]*** جـلـوۀ انّا اعطیناکَ الکـوثری فرزند زهـرا و دلبـند حیـدری دلها را مـبـتلا کن، غـرق نـور ولا کن ما را مثل شهیـدان، اهـل کـربـبـلا کـن مولا باب الحوائج، مولا موسی ابن جعفر ************************* غریب بغدادی امّا کـفـن داری الحمدلله که سری بر تن داری آقا جـدّ غـریـبـت، سـری به تـن ندارد افـتـاده بـیـن گـودال، امّـا کـفـن نـدارد مـولا ابـی عـبـدالله، مـولا ابـی عـبـدالله
: امتیاز
|
ذکر سینه زنی شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
سـلام ای عـزیـز دل عـالـمـیـن سـلام ای امـیـر و شه کـاظمین شدی روضه خوان عزای حسین ** تویی نورعین میـان زندان؛ دو چشمت بـر در بـه روی لبـهـایـت نـوای مــادر من با دعـای تو، هستم گـدای تو ای شاه کـاظـمین، جانم فدای تو بـاب الـحـوائـج؛ موسی بن جعفر؛ موسی بن جعفر (۲ ) ********************************** امـان از غـم جـانـگـدازت امـان ز زخـم زبـانـهـای آن بـد دهـان کند گـریه بر تو زنی قـد کـمـان ** همان بی نشان به کـنـج زنـدان؛ تـنـت افـــتــاده غـمـت بـر دلـهـا آتـشـی بـنـهـاده زنـدانـی بـلا، بـانـی روضـه هـا ای فاطمی نشان، مولا ابا الرضا بـاب الـحـوائـج؛ موسی بن جعفر؛ موسی بن جعفر (۲ ) ********************************** دوبــاره دلــم نـیــنــوایــی شــده هــوایـی گـنــبــد طـلایــی شــده تـوی این شـبهـا کـربـلایـی شده ** هوایی شده یه عـمـره قـلـبم؛ برات محـزونِ شب جمعه زهـرا حـرم مهـمونِ با بال گریه ام، در بین روضه ها پـرواز میکنم، تا شـهـر کـربلا ارباب من حسین، ارباب من حسین، ارباب من حسین
: امتیاز
|
زبانحال امام کاظم علیهالسلام هنگام شهادت
ندارد هیچ کس در این دل زندان نشان از من نه من دارم خبر از خانه ام نی خانمان از من نسیمی گر گذر میکرد،دل چون غنچه وا میشد ولی آن هم گریزانست،چون تاب و توان از من تن من با دل زندان و زنـدانبان شده همرنگ پـذیـرائی کند با تـازیـانـه میـزبان از من به حال من دل آن آهن زنجـیر می سوزد نمی خواهد که گردد دور، زنجیر گران از من سرم را جز سر زانو کسی در بر نمی گـیرد صبا لطفی! خبر بر غمگسارانم رسان از من در زنـدان به رویم بازخواهد شد ولی روزی که نَبوَد هیچ باقی غیر مشتی استخوان از من بر سیل ستم استاده و نستـوه چون کـوهم نمی یابند عجز و لابه،هرگز دشمنان از من الهی من هم از تو همچو زهرا مرگ میخواهم به لب آورده ام جان؛ گیر ای جانانه جان از من
: امتیاز
|
زبانحال امام کاظم علیهالسلام هنگام شهادت
ناگهان خلوت من با زدنی ریخت به هم سـفـرۀ ذكـر مرا بـد دهـنی ریخت به هم زهــر آنـقـدر تـنـم را ز درون پـاشـیـده استخوانـم پَسِ هر پا شدنی ریخت به هم كار من از همه مجذوبِ خدا ساختن است نظری كرده ام و قلب زنی ریخت به هم دیـد حـســاس شـدم آمـد و دشـنـامــم داد پسر فـاطـمـه را با سخـنی ریخـت به هم كـار تشییع مرا چار نـفـر عـهـده گرفت از غم من دلِ هر سینه زنی ریخت به هم
: امتیاز
|
شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
بـر جـبـیـن آسـمـان آثـار غـم پـیدا شده نم نم بـاران دوباره راهی صحـرا شده در مـیـان سنـگـها آیـیـنـه ای تنها مـبـاد در مـیـان سنگـهـا آیـیـنـه ای تنـهـا شده كاش قلب قـفـل زندان نیز مثل نیل بود حبس در زندان فرعون زمان، موسی شده رب خلصنی"شده ذكر مدامش در قنوت تنگ تر پیش نگاهش عرصۀ دنـیا شده در دلش با دیدن زنجیر و بند و سلسله روضه های عصر عاشوراست كه برپاشده روضۀ یـك كـودك آوارۀ بـی سـرپـنـاه روضۀ یك دخـتـر بی تاب بی بابا شده روضۀ تنـهـایـی زیـنب میان دشـمـنـان روضۀ قدهای از فرط مصیبت تا شده همنفس با كاروان شام در این لحظه ها مـایـۀ تـسـكـین قـلبش ذكر یازهرا شده
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
ای نهـمـیـن ولـیِّ خـدا هـفـتـمـیـن امام بر کاظمین و صحن و سرایت ز ما سلام مـوسـای اهل بیتی و سیـنـات کـاظمین تو با خـدا و خلق جهان با تو هم کـلام تـو کـیـسـتـی وصیّ نـبـی حـجّـت خـدا داری به کـلّ خـلـق وجود اخـتـیـار تام هم دُرّ هشت بحری و هم بحر پنج دُر هم آفـتـاب جـانـی و هـم ظـلّ مـسـتـدام صحن تو بهـر شیـعـۀ تو مسجد الـنّـبی قـبـر تو کعـبه و حَرَمت مسجد الحرام دشمن زکظم غیظ تو ممنون و شرمسار هارون به پیش عزم تو از کف دهد زمام باب تو جـعـفـربن محـمّد، پـسـر عـلـی دخت تو کیست فـاطـمـۀ فـاطـمـه مقـام با بـغـض تو عبـادت جنّ و مـلک هدر بی مهر تو بهشت به پیـغـمبران حـرام حـاجـات خـلـق در حـرم قـدس تو روا باب الحـوائجت ز خـداونـد گـشتـه نـام ما سائل رهـیـم و تو دست عـطای حَق تو خضر رحمتیّ و همه خلق تشنه کام مـوسـای اهـل بـیـتـی و فرعونیان دون کردند ظلـم ها به وجـودت عـلی الـدّوام از سـجـده و قـیـام و قـعـود و نـمـاز تو سوگند می خورم که عبادت گرفت کام حور و مَلک، فقیر و غنّی انس و جان همه کـردنـد بـر زیـارت قــبـر تـو ازدحــام این غم کجا برم به که گویم که بهر تو در حبس تیره فرق نمیکرد صبح و شام زنـجـیـرها به پـیـکـر پاکت گـریـسـتـند در زیر کـند و سلسله عمر تو شد تمام در مـاتـم تو شیـعـه فـشاند زدیده اشک تـا مـهـدیت ظـهـور کـنـد بـهـر انـتـقـام عـالـم به زخم سلسله ات گریه می کند ای در مـیـان سـلـسـلـه بر عـالمی امام « میثم» چگونه اشـگ نریـزد برای تو ای کـرده بر عـزای تو خلق جهان قیام
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
ای به فرمان خـدا هـفـت فلک را بانی هـفـتـمـیـن حجّت و هفـتم ولیِّ سبحانی مـوسی آل محـمـّد که هـزاران مـوسی کرده اند از حجر طور تو نـورافـشانی روی تو مصحف و ابروی خمت بسم الله خال و خط آیه و حسنت صُور قـرآنی گر نهی روی به صحرای منی نیست عجب که خـلـیـل آیـد و فـرزند کـند قـربـانـی نُه فلک سفرۀ جـود و کـرم و احسانت انس و جان، حور و ملک را شرف مهمانی بر سر کوی تو رضوان زده زانوی ادب بر در حـبـس تو فـردوس کند دربـانی مرغ توحـید به گرد حرمت در پـرواز طوطی وحی، حضور تو به مدحت خوانی مهر تو فلک نجات است، نجات است، نجات گـر شـود عــالـم ایـجـاد یَـمِ طــوفـانـی باب حاجات تو ما را همه عرض حاجت چه بگـویـیم که حال همه را خود دانی چون کف خاک به یک باره فرو خواهد ریخت گر کُنـد چـرخ ز فـرمـان تو نافـرمانی دامن حـبـس تو بـیـت الـشـّرف آزادی غـل زنـجـیـر تو را زمـزمـۀ پـنـهـانی کاظم الغیظی و خُلق تو بود خُلق عظیم دشمن افتاده ز احسان تو در حـیـرانـی در سیه چال عدو بود تو را آن اعجاز که کـنـی با سر انگـشت فَـلَک گردانی نه تو زنـدانـی هـارون ستـمگـر بودی روح هارون شده در محبس تو زندانی کند، حنّانه و زنجـیر ستم حـلقـۀ وصل حبس شد غـار حـرا و تو رسـول ثانی از نماز سحر و اشگ شب و گریۀ روز حبس تاریک تو شد روز و شبش نورانی شجر نـور کجا آب و گـل حـبـس کجا غـل و زنجـیـر کجا و بـدنـی روحـانی محبس تنگ تو مطمـورۀ تاریـکی بود که در آن بود یکی، روز و شب ظلمانی به خدا سخت بود سخت که گویم هارون می کُشد حجّت حقّ را به چنین آسانی به که گویم که شد ای یوسف زهرا از زهر جگـرت پـاره تر از برگ گُـل بستـانی تازیانه به تـنـت خـصم نمی زد هـرگز بهـره ای داشت اگر از شـرف انـسانی سِزَد از داغ تو آن گونه بگریم که شود چشم از خون جگـر همچو یمِ طوفانی ارث از مادر خود فاطمه بردی که به حبس بر گل روی تو سیلی زده خصم جانی جگر میثم از آن سوخت که از زهر جفا دشمنت کُشت به بغض عـلی عـمرانی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام موسی کاظم علیهالسلام
روح مطهر تو، خورشید بی زوال است با ظلمت و تباهی، همواره در جدال است رسوا تو کردی ای شه، بنیان ظلم هارون هفتم امام معصوم، عالم به توست مدیون
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
تـرسی از فــقـر نـدارند گـدایـان كریم دست خـالی نروند از در احسان كریم حاجت خواسته را چند برابر داده است طیب الله به این لطف دو چـندان كریم كـاظـمـیـنـی نشدیم و دلمان هم پُر بود بار بستیم به سوی شاه خـراسان كریم بی نیاز از همه ام تا كه رضا را دارم به قـسـم هـای خـداونـد به قـرآن كـریم طلب رزق نـكـردیـم ز دربــار كـسـی نان هر سفـره نخـواهـیم مگر نان كریم هر كسی وقت مناجات ضـریحی دارد دست ما هم رسیده است به دامان كریم نا امیـدم مكنید از كـرمش فـرض كنید باز بدكاره ای امشب شده مهمان كریم سـپـر درد و بـلایـش نـشـدیم و دیـدیـم سپـر درد و بـلای همه شد جـان كریم ظاهرش فـقـر ولی باطن او عیـن غنا تـرسی از فـقـر نـدارنـد گـدایـان كریم
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
ســـلام و درود خـــداونـــد اکـــبــر ســلام امــامــان، ســلام پــیـــمــبــر به هـفـتـم امـام و نـهـم نــور سـرمـد به باب الحوائج به موسی ابن جعـفر دُرِ شش صدف گـوهـر هـشت دریـا ســپـهــر فــروزنــدۀ پــنــج اخــتــر چـــراغ دل و چــشــم آزاد مـــردان امـــام امــامــانِ عـــالــم ســراســـر در آیــیــنــۀ طـلـعــت اوسـت پــیــدا جــلال و جــمــال خــداونــد اکــبــر دعائی به کویش به یک خـتـم قـرآن سلامی به قـبرش به صد حـجّ برابر درود خــداونــد بر جـسـم و جـانـش ز آغــاز خـلـقـت الی صبـح محـشر جــلال خــدا در وجــودش مـجـســّم جـمـال نـبـی در جـمـالـش مـصــوّر نـسیـمی که بر خیزد از کـاظمیـنـش ز مُشک است بهتر زعطر است خوشتر دل از مـهـر آن جـان عـالـم نگـیـرم بـگـیـرند صـد بـار اگر از تـنـم سـر به هـر سو کـنم رو به هر جا نهم پا دلـم دور گـلـدسـتـه هـایـش زنـد پـر به موسی بن جعفر ببر عرض حاجت که موسی بن عمران به کویش زند در کـلامـش بـه گـفـتـار، گـفـتـار قـرآن عروجش به زندان، عروج پـیـمـبـر زمیـن و زمـان از جـمـالـش مـزیـّن جهان و جنان را دمـش روح پـرور به بـاب الـولایـش مــلـک را تـوسّـل به حـبـل المـتـیـنـش دو گیتی مسخّر چنان گشته با دوست گـرم منـاجـات که مـحـو دعـایـش شده خـصم کـافر دریـغـا چه بـگـذشت زیـر شـکـنجـه بر آن نـجـل زهـرا ز خصم ستمگر جـراحـات زنـجـیـر و دلـبـنـد زهـرا سیـه چـال زنـدان و فـرزنـد حـیــدر چنان زیـر زنـجـیـر مـحـو خـدا بود کـه زنـجـیــر مـی گـفـت الله اکــبــر دریـغــا کـه بـر هـیـجــده دخـتــر او مــلاقــات یـک تـن نـیــامـد مـیـسـّر الا فــاطـمـه گـریـه کـن بـهـر بــابــا که روحـش غـریـبـانه زد از بدن پر نه مونس نه همدل نه همره نه همدم نه یاور نه همسر نه دختر نه خواهر زبـانـش به ذکـر خـدا بـود مـشـغـول روانش به زهـر جـفـا سوخت یکسر غـریبی و هجران و حبس و شکنجه نـبـود این هـمه ظـلـم و بـیـداد بــاور بـسـوز ای دل آن گـونـه در مـاتم او که از نخل «میثم» زند شعله ات سر
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام موسی کاظم علیهالسلام
کبـوتـرانه به سـوی تو می پـرم امشب هـوای عشق تو افـتاده در سرم امشب ندیـده ام حـرمت را به خواب هم حتّی به بزم عـاشقی ات ره نمی بـرم امشب ولی تو حضرت باب الحوائجی ای ماه نمی شود ز تو این گونه بگذرم امشب مرا به روضـۀ مـاه رجب بـخـوان آقـا بکن ز مـرثـیـه هایت مـعـطـّرم امشب به کظم غیظ تو سوگند! من پُر از دردم بگو چگـونه به رویت نـیـاورم امـشب به زائران تو حتی... چقدر بی رحمند به فکر آن همه گل های پرپـرم امشب به رنگ شعر من آقا نگاه کن...! انگار که سـرخ تر شده اوراق دفـترم امشب هـوای هیچ کسی در سـرم نمی گـنجـد که من هواییِ موسی بن جعفرم امشب
: امتیاز
|